از پدر و مادرم متنفرم چه دردی از این بزرگ تر و بدتر تو دنیاس اونا منو بدبخت کردن هیچوقت خانواده خوبی نبودن یادم نمیاد یبارم باهم مسافرت رفته باشیم حسرت همه چیو به دلم گزاشتن هر وقت روز اول عید میشد همه تو خونشون هفت سین میچیدن خوشی داشتن من بابام دعوا را مینداخت همون تو خونه نشستنم زهرمارمون میکرد همیشه دهنش کثیف بود و هست وقتی به سن نوجوونی رسیدم فقط دنبال این بودم از ی پسری محبت بگیرم و دوس شم باهاش چون هیچ محبتی تو خونه ندیده بودم ارزوم بود زودتر ازدواج کنم فرار کنم از اون خونه ی جهنمی و مادر پدر سمی ...الهی هیچوقته هیچوقت خیر نبینن که منو به دنیا اوردن و یه روز خوشم برام نساختن .وقتی دبیرستان بودم با یه نفر دوس شدم...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
یه مدت کوتاهیی باهم دوست بودیم و کات کردیم و من روز ب روز افسرده تر میشدم اون ولم نکرد ولی منم بهش محبتی نداشتم و تموم شد رابطه و خیلی راحت گفتم خداحافظ چون یبار باهاش رفتم بیرون و برگشتم خونه یه عالمه کتک خوردم که چرا تا فلان ساعت بیرون بودم وبابام میگف چیه رفتی خودتو بفروشی پول دربیاری....حرفایی بهم میزد که برام قفل بود من هیچوقت اینکارارو تو زندگیم نکردم حتی با کسی که دوس شدم هم کاری نکردم...
لطفا شما مراقب بچه هاتون باشید بچه ها توی سن بلوغ نیاز به محبت و توجه دارن اگر کمبود توجه بگیرن در سن بزرگسالی از یکی دیگه اون رو طلب میکنن شما بدون توجه به باباشون بهشون اهمیت بدید و وقت بزارید براشون 😔