#حرف_بزنیم
#دلی_طور
بذارین توصیف کنم:
من اومدم خوابگاه (برای امتحانات ترم قبل که لغو شد). بار اولم نیست.
من اصولا ادم خیلی وابسته ای نیستم. کلا به هیچکس. دوستشون دارم اما وابسته نیستم برای همین دوری از آدمها اذیتم نمیکنه.
با اینکه تو خوابگاه هم مشکلی ندارم واقعا و با همه خوبم واقعا ولی.. یه حس یه جوری دارم.
با اینکه در اصل توی *این شهر* خوابگاه خونه اصلی منه اما وقتی به خونه مادری و پدری خودم تو شهر خودم فکر میکنم دلم غنج میره (نمیدونم املاش درسته یا نه؟) و با اینکه اینجا هم آرامش نسبی دارم ولی انگار آرامش واقعی اونجاست.
احتمال زیاد به خاطر اینکه خب اونجا وطن منه و اولین جایی هست که تجربه کردم. قطعا من برم خونه عموم چنین حسی ندارم.
شما هم همین حس رو دارید؟
الان داشتم به این فکر میکردم یعنی ادم ازدواج هم کنه باز هم همین احساس غربت رو داره یا اون خونه هم براش مثل خونه مادری و پدریش عزیزه؟ امیدوارم اینطور باشه