خواهر شوهرم شوهرش اعتیاد داره 15 ساله تا 7..8سال خیلی زندگی بدی داشت شوهرش همش از خونه میرفت زن و بچشو ول میکرد میرفت تا چندماه نمیومد خیلی زندگیش تو فشار بود جوری که وقتی بوش برای لباس گریه میکرد زنگ میزد به خواهر شوهرش میگفت بهم پول برین و بزور میرفتن میگشتن شوهرش رو از شهر های دور پیداش میکردن تا اینکه خواهر شوهرم رفت کارگری تو زمین ها یکسال پولش و جمع کرد و چون خونه مادرش بود کلا خرجی هم نداشتن زیاد پولش خرج نشد رفت کلی لباس و اینا آورد فروخت واقعا از فرش ب عرش رسید .. ماشین خرید بعد عوضش کرد ماشین مدل بالا خرید مبل جدید جدید خریده فرش آنچنانی خرید کلی طلا خرید شوهرش هم دیگه دلگرم به زندگی شد اما همچنان میکشه تو مغازه مادرش هم مغازه داره