سه خواهر دعوا کردن
من و نامزد عقدیم دختر خاله و پسر در هستیم
مامان اون و خاله بزرگم اومدن مارو قاطی دعوا کردن بدون اینکه ما تو دعوا حضور داشته باشیم یا سر ما باشه
مامان اونم برگشت به بابام گفت که طلاق بگیرن بهتره
و حتی بهش گفتم به نامزدم چیزی نگی ها برگشت گفت به پسرم گفتم و گفته طلاقت میدم
منم هی حرف طلاق رو شنیدم از دیگران که پسره میگه دیگه نمیخوامش
برای همین به نامزدم پیام دادم گفتم بی غیرت و بی عرضه هستی که اختیار زندگیت رو میدی دست دیگران و پشتم رو خالی میکنی
دیگه آبرو برای من نذاشتی بیا طلاق توافقی بگیریم تا منم راحت بشم از دست مامانت و خاله بزرگم اینا و کسی که پشتم رو خالی کنه از همون بهتر که بره از زندگیم بیرون
اونم برگشت گفت من آدمت کردم و کلی حرفایی که اعماق قلب رو میشکنه
یکی از فامیل ها میخواست از راه خیلی دور بیاد برای آشتی و ما هم دوست نداشتیم بیاد برای همین گفتیم خودم زنگ بزنم به نامزدم و آشتی کنیم تموم شه بره که چهار بار زنگ زدم برنداشت و زنگ زدم به مامانش که اونم کلی من رو شست و پهن کرد گذاشت کنار و آخرش خداحافظی کرد و تمام کرد ( نگو نامزدم خونه بوده و از انور داد زد که قطعش کن)
من زندگیم رو دوست داشتم بقیه اومدن خرابش کردن و نامزدمم پشتم رو خالی کرد
مامان نامزدم میگفت تا عمر دارم عروس من هستی و طلاقی نیست
به مامان نامزدم گفتم که نامزدم رو بفرست پیش بابام و بیاد آشتی کنیم تموم شه بره دیگه آبرومون این بدتر نره بین دیگران
اونم گفت نه حرفای بدی فرستادی و دلش ازت شکسته
بابام آتیشی هستش آخه گفت حق نداری پیام و زنگ بدی و بری اونجا و باید آدم بشن اونا
خبر نداره من زنگ زدم بفهمه روزگارمو سیاه میکنه
کلی هم حرف گفتن که نمیتونم تایپ کنم
امروز هم خالم زنگ زد بهم که هر چقدر نامزدت میگم نمیاد دنبالت برای همین خودم میام دنبالت و دیگه آبرمون دیگه نره و گفت میام دم در آماده باش
منم گفتم بابام گفته دو کلمه حرف داره باهاتون
اونم گفت مامانت خونه هستش من نمیام چون با مامانم دعوای شدید کردن
مامانمم خواهرم رو برد باشگاه و گفت بگو خونه نیستم
وقتی اومد خونمون خالم این بابامم گفت طلاق که طلاق و نمیدمش و هر چی میشه ایراد می گیرین ازش و میگین و طلاق و باجناق و خواهر زن دیگم هم میان دخالت میکنن به اونا چه ربطی داره
اونم حالش گرفته شد و رفت
من الان چیکار کنم ؟؟؟
چرا زندگیم دوماهه درست نمیشه و سر هیچ و پوچ داره خراب میشه آخه
خالمم میگفت عروسم هم چرا اون پیام هارو به پسرم داده و ناراحت شده
بابامم گفت اون اگه معرفت داشت پیام های ناموسش رو به دیگران نشون نمیداد
نمیدونم آخر این ماجرا به کجا کشیده میشه