خواهرزاده زن داداشم پرستاره. منم مامام.
یه پسر پرستاری هست که خدا شاهده من کاریش ندارم درسته روش کراشم ولی راهمو میرم و میام. گاهی تعارف میزنه بلند میشه میگه بشین. یا میگه خواهر. بعد صندلیامون توی یه ردیفه. دختره هم مانتوش تنگگگگ و راه به راه به خودش ادکلن میزنه و سایه پررنگ.بعد دختره پامیشد براش آب میورد میگفت آب نطلبیده مراده. از حرکات دختره فهمیدم باهمن. بعد دختره اخم کرده تو صورتم.با دوستم حرف میزنم اون الکی پشت دوستمو میگیره و بحث بیخود میکنه.امروز شنیدم ازمایش دادن. ولی واقعا تازه فهمیدم این حرکاتش با من بخاطر این پسره ست درحالیکه من کاری به پسره نداشتم.