باشه ولی طولانیه
قضیه اینه که ایشون حدود های صبح نصفه شب نمی دونم کی یک دفعه بهش میگن پرواز داره باید بره حالا نمیخوام جاش رو دقیق بگم ارتشی هستن چون
اونوقت دختر دایی منم لوس ننر اومده دیده این نیستش قهر کرده پا شده اومده شمال پیش ما خونه ما در اصل شمال نیست مسافرتیم
اونوقت هی داریم بهش نی گیم اون بنده خدا تقصیر نداشته شوهرش اینقدررررر ادم خوبی هست و خوشتیپ و خرج بکن و پولدار و خوب که حسودی می کنم به خدا🤧🤧🤧🤧
دیوونه به خاطر همچین چیزی فردا شوهرش می بینه این اخلاق رو داره ولش می کنه میره