برادرشوهرم برای خودش طبقه بالا مادرشوهر خونه ساخته.
بعد از اون زمان که اونجا زندگی میکنن هروقت ما میریم خونه ی مادر شوهرم اونا هم برای غذا میان خونه ی مادر شوهرم. هر روز ناهار و شام میان.
من اصلا عادت ندارم به شلوغی .
از طرفی وقتی میریم چند روز میمونیم چون که ما شهر دیگه هستیم معمولا دو روز می مونیم . آخه گاهی شوهرم ماموریت باید بره شهری که مادرش هست. ما رو هم هر بار میبره. و باید چند روز اونجا باشم با بچم.
از طرفی من و جاری های دیگم به خاطر اینکه خونشون رو دادن پسرشون بسازه ناراحتیم. چون موقع انحصار وراثت غیر عادلانه تقسیم میشه.
مادر شوهرم هیچ وقت حتی موقع عروسی و بعدش به ما کمکی نکرده. اما برای این پسرش که خونه میساخت کلی پول بهش میداد.
وقتی میریم اونجا به بچه ی من توهین میکنند. مادرش برای من قیافه میگیره باد میکنه. اصلا حالم بده میشه. کاش دعا کنید من دیگه اصلا نرم اونجا