خالم بیمارستان بستریه. بچه هاش ۹_۱۰ ساله دوقلو هستن به شدت بیش فعالن . دارو مصرف میکنن و روزانه چند ساعت کاردرمانی و گفتار درمانی و بازی درمانی دارن .
یکی از قل ها خونه ماست . نمیتونید تصور کنید چقدر شیطون و چقدر غیرقابل کنترله .
اون یکی قل ، خونه یه خاله دیگمه . بنده خدا چندبار زنگ زد به ما گریه میکرد میگفت دیگه خسته شدم اینو نمیتونم نگه دارم . الان شوهرش زنگ زد گفت ما بیمارستانیم شایان (بچه /اون قل که خونه خالمه ) خواسته آب جوش رو ببره اتاقش خاله خوابیده بوده ریخته روش
به مامانم زنگ میزنم درست و حسابی جواب نمیده میگه خودم تازه رسیدم . بع بابام زنگ میزنم میگه من داخل نرفتم خبر ندارم ولی مثل اینکه پایین تنه خالم سوخته خود پسر خالم چیزیش نشده فقط انگشت پاش یه کوچولو سوخته