اونموقع حداقل بدجنسی ها وبدی های مامانمو
پسر دوستی ها تبعیضای مامانمو بی تفاوتی های پدرمو نمیدیدم هرکس تو پرورشگاه باهام کاری میکرد اذیتم میکرد میگفتم پدر مادرم نیستن که زیاد ناراحت نمیشدم
ولی خیلی برام تلخه اینایی که از خونشونم باهام اینکارو کردن باعث شدن افسرده بشم روح روانمو خراب کردن آدم از غریبه توقع هر کاری رو داره ولی بی مهری نزدیک ترین آدمای زندگیم داره روانیم میکنه
اینکه منم مثل برادرم بچشونم ولی پیش مامانم زمین تو آسمون باهم فرق داریم اگه پرورشگاه بودم کسی باهام اینکارو میکرد میگفتم از یه غریبه چه توقعی دارم ولی این زن مادرمه رفتاراش مثل تیر تو قبلمه