طبق معمول من گردن شکسته رفته بودم خونه ی مادرشوهرم
این وزززه فهمید اونجا هستم با بچه هاش اومد.
تا دختر من را دید گفت دلم می خواست اندام بچه ام مثل دختر تو بود
دوباره اومد گفت چه خوب دخترت لاک میزنه
من چه کار کنم دخترم زنانگی نداره؟؟؟
دیگه دختر من بعد از اون روز لاک نزد
یک جشن عقد رفته بود به مادر عروس گفت تو داماد گرفتن شانس داری بعد از عقد داماد قهر کرد تا روز طلاق
خیلی موردهای دیگه ازش دیدم
در حدی که واقعا ازش می ترسم
و اصلا نمی خوام ببینمش
زنی که در این حد سقش سیاه باشه تا حالا ندیدم
به یکی گفت خوش به حالت سفید و خوشبختی
خانمه هم جدا شد هم بعدش دق کرد