خودم که خوشحالم باهاش ازدواج نکردم چون اصلا سلیقه ام نبود
ولی تنها کسی بود که سلیقه خانواده ام بود و کل فامیل و آشنا قبولش داشتن و سرش قسم میخوردن
خانواده اش خیلی مذهبی ان مثل خانواده خودم ولی من معمولی ام
امشب که مامانش اومده بود خونه مون همش بهم میگفت برا فرهنگیان بخون کنکور بده در حالی که من خودم دانشجو ام
کنارشون بهم خوش نمیگذره در حالی که آدمای خیلی خوبی ان خیلی ازشون تعریف میکنن از همه لحاظ اوکی ان فقط بهم خوش نمیگذره نمیتونم خود واقعیم باشم به نظرتون اشتباه کردم ؟ الان عروسشون بهترین زندگی رو داره ولی من بازم دلم نمیخواد با اینا زندگی کنم خیلی خوبنا ولی هم وایب من نیستن