تقریبا مثل من
منم بار اولم بود. رو به پسر نمیدادم که ولی نمیدونم چجوری شد اینجوری شد. اصلا واژه ی داغون رو از رو این ساختن.
اوایل خوب بود کم کم حد و مرز اخلافی رو از بین برد.اوایل لاو بامبینگ شدیدی شدم.
بعد دید توتله اش افتادم عقده هاشو میخواست سر من خالی کنه شروع به توهین و تیکه انداختن میکرد. منم جوابشو به موقعش میدادم. مثلا از اصل و نصب حرف میزد که خندت ات میگرفت( مثلا خانواده ی من خانزاد بودن یا زن دوم عار بود پسرامونم سمت دختر بازی نمیرفتن ولی اون داداشش میلف داشت خرجشو میداد، بابابزرگش 4تا زنو داشت).
یبار هم گفت چت کرده با یکی،یبار هم گفت با دخترخاله اش رابطه داشته انقدر سرکاراش بدم اومد ازش که قیدشو زدم.
چون لول م رو میاورد پایین، دوست داشت پایه مشروب خوردنش باشم و.... که من نمیتونستم.حتی از دوستاش بد میگفت، حسادتش بهم که ردخور نداشت هرکاری میکردم اونم انجام میداد. یکاری میخواست کنه که اصلا به هیچجایی نرسم و پیشرفت کنم. چرا؟ چون خانواده ی خودش ازش حمایت نمیکردن ولی خانواده ی من. از گل نازکتر بهم نمیگفتن.
جدا از اون حتی درخواست دوستی نداد و فقط غیر مستقیم میگفت ازت خوشم میاد که برام فایده نداشت، پرنسس هم بود باید نازشو میکشیدم که من خودم ناز داشتم.
انقدر داغون بود که دوستش رفتارشو با من میدید بهش میگفت خجالت بکش.
بهشم گفتم من اگه با کسی وارد رابطه بشم قصدم ازدواجه اهل رابطه قبل از ازدواج هم نیستم، اون هیچی نمیگفت.
دیگه دیدم تو آبنمکم و همه اش استرس و اضطراب دارم و حس امنیت رو بهم نمیده قیدشو زدم.
بعد کات یبار هم زنگ زد نمیدونستم خودش که روش قطع کردم. چند وقت پیش هم دیدمش محل سگ بهش ننداختم.
تو هم از اون بگذر مثل الان من که ازش گذشتم ولی گاهی به خودم یادآوری میکنم که دیگه گول ظاهر هیچکسو نخورم(اینم بگم زشت قدکوتاه لاغر مردنی بود😐)