کنه
کار زشت رو پدرم و خواهرم انجام دادن مادر بیچاره من این وسط بد شد.
خواهرم از پسرداییم جدا شد بابامم پسره رو اذیت میکرد.
مامانم این وسط سوخت.
عید رفت داییم رو بغل بزنه اون پسش زد.
جواب سلامش رو نمیده.
دلم براش میسوزه که از بین خواهرها جیگر مامانم سوخت.
اگه خواهرم مثل بچه آدم زندگی میکرد الان مامانم خوشحال ترین بود.
دایی کوچیکم شدیداً تلاش میکرد بین این ازدواج جدایی بندازه آخرش هم به هدفش رسید.