موقعی که داداشم رفت با دختری که ۲۵ سال ازش کوچیکتر بود ازدواج کرد و یواش یواش پول خودش و ارثی که از بابام بهش رسیده بود به اسم زنش کرد زندگی ما شد جهنم
دختره بخاطر پول و ضعف شخصیتی داداشم باهاش ازدواج کرد. بعد که کل اموالش رو زد به اسم خودش، کردش یه انسان توسری خور و زن ذلیل و برده خودش و خانوادش. تمام کارهایی که یه برده انجام میده داداشم انجام میده برای زنش و خانوادش. یکی از دوستام تعریف میکرد میگفت تو یه مهمونی خواهرزنش یه چیزی از دستش افتاده بعد زن داداشم به داداشم گفته پاشو زود بهش بده!!
یه ماه پیش مادرم که به اونجاش رسیده بود با زن داداشم و خانوادش کارش به درگیری لفظی و فیزیکی کشید زن داداشم شمشیر روی ما از رو بسته. اول خونه ی ما که آخرین ملکی بود که به اسم داداشم بود رو با تهدید و زور کرد به اسم خودش و هر روز برای ترسوندن ما یه مشت دکوراسیونر میاره که خونه ما بشه آرایشگاه خواهرش. بعد تمام حسابای بانکی داداشم رو خالی کرده که نتونه خرجی مادرپیر و من رو بده. ما الان برای سوپری رفتن هم داریم از پسرخاله مامانم پول میگیریم. قبلنا داداشم یواشکی به ما پولی میداد ولی دیگه زن داداشم همه چی رو گرفته تو دستش. دیروز هم متوجه شدیم فامیلی داداشم کرده به اسم خودش!
یکی از آشناهامون که مثلا برای رفع کدورت رفته بود میگفت زن داداشم گفته من و مامانم رو بیچاره میکنه تا روزی که بشیم کلفتش!
تو رو خدا بگید چیکار کنم. تو فکر خودکشیم
از عرش رسیدیم به فرش. ما تو این جهنم اونوقت این حرومزاده برای مادر و خواهرش خدمتکار گرفته و داداشم رو کرده تو سری خورترین انسان تاریخ
