انقدری که من از مهرماه خاطره دارم از کل زندگیم ندارم.
تنها ماهی که با عشق و علاقه میرفتم مدرسه، بقیش دیگه خسته بودم. یادمه کلاس اول مامانم برام ی کیف بنفش طرح دورا گرفت که همرنگ لباس فرمم باشه. ولی من دوسش نداشتم چون چرخ نداشت. از لجم همیشه کیفه رو روی زمین میکشیدم تا مثلا نشون بدم که چرخ داشتن لازمه. کیفه نابود شده بود طفلک
سال بعدش با بابام و مامانم رفتیم کیف بخریم. ی کیف دیدم دلم براش رفت، هم چرخ داشت هم چراغ چشمک زن. ولی از بقیه کیفا گرون تر بود. خیلی گرون بود اونموقع مثلا. سی تومن اینا بود. بایام برام خریدش ولی مامانم عصبی شد گفت نه این کیفو نباید بخری خیلیی گرونه. ولی خردیم و اوردیمش خونه. فرداش مامانم به زور بردم همونجا و ی کیف ساده صورتی برام گرفت بدون چرخ
کلی گریه کردم. هنوزم تو ذهنم مونده نمیدونم چرا.
سوم که بودم ی روز عموم اومد خونمون و گفت چشماتو ببند. بعدش که چشمامو باز کردم دیدم یا خدا ی کیف خوشگل دقیقا همونجوری که میخواستم برام خریده. کیفه ی مدل دو لایه بود خیلی خاص بود، وقتی بهش ضربه میزدی چراغاش روشن میشد. وای انقدررر ذوق کردم باورم نمیشد.. تا اول مهر کیفرو بغل میکردم میخوابیدم. همه جا باهاش میرفتم
اصلا ی وضعی بود😂توی مدرسه هم چنتا به اصطلاح نوچه پیدا کرده بودم تا کیف ارزشمند منو بگیرن با احترام از پله ها بالا پایین کنن. که ی وقت چیزیش نشه. خلاصه دنیایی داشتم با خودم😂الانم کیفای جدید رو میبینم واقعا دلم میخواد. مخصوصا اون سه بعدی صورتیا🥹