سر اینکه بهم گفته بود تو ابن بیماری رو داری همینجور آدمای در پیت میان سراغت
ناراحت شدم به بابام صب گفتم
چشمشو تازه عمل کرده یه ماه نشده
آقا این حق به جانب شد جیغ و داد کرد که من کی گفتم
خودت همیشه میگی من اینجوریم تخمیم فلانم
گفتم من از ناراحتی میگم تو چرا دلمو میشکنی
بعد الان به بابام میگه صبح انقد قشنگ میدیدم
الان هیچی نمیبینیم
از بس حرص خوردم
علنن انداخت گردن من
کاش بمیرم و خلاص بشم 🙂💔