عابدی بود که تمام وقتش رو صرف عبادت وشب زنده داری وروزه داری میکرد شیطان فرزندانش روجمع کردوگفت کی میتونه این عابد روازراه به درکنه هرکی بتونه پاداش بزرگی پیش من داره هرکی یه جوری مردعابد رووسوسه میکنن اما عابد خیلی متدین ترازاین حرفابود شیطان جوانی گفت من میتونم وراه کاراینه که مثل خودش باشم خودش روبه شکل عابدی درمیاره ومیره گیش مردعابد عبادت میکنه مرد که میخوابیدع بلندمیشده میدیده درحال گریه زاری وتوبه به درگاه خداست یه روزازش میپرسه چی شده تونه میخوابی نه چیزی میخوری شیطان میگه گناهی مرتکز شدم که باوجودتوبه هرباریادم میافته ازخودبیخودمیشم واین حال بهم دست میده عابدمیگرسه چه گناهی شیطان میگه زنا
عابدمیگه مو نه پولشودارم نه آدمشو، شیطان میگه بیاپولشومن میدم برو فلان آدرس کارتوبکن بعدبیاتوبه کن، عابدمیره درمیزنه زن میادبیرونو میبینه عابداونجاست میگه عابدبروکه حوصله نصیحت ندارم عابدمیگه نه اومدم اونکاروبکنم زن بدکاره تعجب میکنه ومیگه عابدتوکجااینجاکجا وعابد همه ماجرارو بهش میگه زن میگه عابدبرگرد که قطعا همنشین تو شیطان بوده ازکجامیدونی درحین این کارازدنیا نمیری ووقت توبه بهت داده میشه عابدپشیمان برمیگرده
ادامه👇👇👇