دیروز اون یکی برادر شوهرم شام دعوتمون کرده بود با اینا رفتیم سر سفره برادر شوهرم گف پسرم خونشو ساخته بعد به شوهرم برگشت گف وقتی اونجا داشتیم کار میکردیم خونشو میساختیم نیومدی یه کمک بکنی ...بعد گف برید و کادو ببرید تا حالا بهشون بی احترامی نکردم ولی اینو که گف بیشتر از کادو اینکه به شوهرم گف نیومدی کمک کنی دیگه جوابشون دادم گفتم مگه شوهرم من بیکاره تو این گرونی تا ساعت ۸ کار میکنه بعدم بیکارم بود نمیذاشتم بیاد من حامله بودم مام داشتیم اسباب کشی میکردیم اون موقع شوهرم خونه رنگ میکرد دو روز بود تا ساعت ۱ شب منم تو اون وضعیت یه زنگمممم نزدید بعد از ما انتظار دارید اینو که نگفتمممم زنش پاشد سر شوهرش داد زد که مگه من بت نگفتم به کسی نگو برن خونه ای اونا هر کی بخواد میره منم دیگه نخواستم خونه کسی دعوا شه چیزی نگفتم ، بعد منو خواهر شوهرم همسایه ایم زنیکه اومده خونه ای اینا همسایه ها پرسیدن میری اینجا یا میری خونه برادر شوهرت برگشته گفته با اونا حرف نمیزنم بحثمون شده به منم خواهر شوهرم میگف گفتم میگفتی اگه با ما حرف نمیزنیم اون روز از اونجا برگشتنی چرا سوار ماشین ما شدی که ما رم برسونید
دلم میخاد زنگ بزنم حرفای که بهش نزدم فحش هاش که ندادم بدم بعد بگم حالا قهر کن
عصابم از دست همشون خورده گیر چه آدمای کثیفی افتادم😭