خواهرش به من زنگ زد گفت مامان و بابای من قدیمین افکارشون خشکه قبول نمیکنن این ازدواج هارو براشون مسائلی مثل حق طلاق تابو هست ولی من درک میکنم به آیندت فکر می‌کنی و حق داری و به جون بچه م من خیلی دوست دارم و با این تحصیلات و با این شخصیت و خانواده از خدامه ازدواج کنید و.... منتهی مامان و بابام قدیمین
ما هم رفتیم یه جلسه مشاوره و فعلا در حد بررسیه یعنی به بحث راه حل نرسیدیم
بیاید ادامشو بگم
بگو
ما پریروز پیش مشاور بودیم بعد امشب میگه زن داداشم بحث و باز کرد و ویس گرفته بود برای من
خواهرش میگه آره من به دختره گفتم ما این شرایط تو رو قبول نمی‌کنیم و ما۱۴تا سکه بیشتر نمیدیم و تو باید از تهران بیای شهرستان زندگی کنی حالا یا قبول میکنه یا نمیکنه
درصورتی که اصلا همچین حرفایی به من نزده بود اون روزم انقد هی قربونت برم و فدات بشم گفت که من خجالت کشیدم انقد رسمی حرف زدم ولی حالا میبینم اصلا این داره آتیش به پا میکنه
باباش فقط گفت تهران نه به ذره کوتاه بیاد و اینا ولی خواهره هی جو میداد که اره من حرفامو زدم به دختره من گفتم اینجوری درصورتی که خدا شاهده هی گفت تو حق داری من درکت میکنم من دوست دارم فلان
خیلی بدم اومد از خواهره
چه زنداداش موزی آبزیر کاهی
کلا خانواده عجیبی ان
خب چرا صدا ضبط کرد په لزومی داشت؟ مثلا میخواست بگه من خوبم.من مطمینم ضبط رو که قطع کرده حرفاشوعوض کرده
خواسته رابطه تو و خواهرشوهر آیندتو خراب کنه
کلا هر دو نفرشون مار هفت خطن ساده نباش و گول هیچ کدومشون رو نخور
