۱۲ سال ازدواج کردم دوتا بچه دارم بعد ۵ سال از زندگی شوهرم درگیر اعتیاد شد البته قبل ازدواجم بوده و ترک کرده ولی به من نگفت که بعد ازدواج دوباره سمت مواد رفت دوسال اول که مصرف کننده بود و ۴ سال که تو درمان و ترک هست خیلی سخت گذشت بهم تو این سالهای ترکش داغ پدر و مادر و برادرم رو هم دیدم و کلی فشار بود روم مجبورا طلاهام رو برای گذران زندگی فروختم شوهرم قول داد جبران میکنه و میخره الان تقریبا دوسال هست که کار ساخت و ساز رو شروع کرده تو این چند سال ما رنگ مسافرت رو ندیدیم وسایل خونه همه گهنه شده فرشم پاره هست اونوقت شوهر با گروه بهبودیش تو این چند سال ترک چندین بار رفتن سفر شهر های اطراف و شمال ماهم تو خونه امسال دلم مسافرت میخواست نه عید رفتیم تابستونم داره تموم میشه شوهرم جوری هست تا کار بعدیش شروع نشه ما بین کارهاش هیچ کار دیگه ای نمیکنه در صورتی که مردهای اطرافش حتی هم گروهی هاش خیلی فعالن و هم زمان که خودشون دوستاشون مسافرت میرن زن و بچشونم میبرن یکی دوبار اعتراض کردم در جوابم این همه هم دلی همراهی بهم گفت خودت هر چی میخوای تلاش کن به دست بیار مسافرتم میخوای جور کن برو بعدش چندین بار عذر تواهی کرد ولی قلبا دلم رو چرک کرد الان انگار همه سختی ها و پس رفت ها حرفهاش تو دلم تلمبار شده باشه ریخته بیرون و همه رو به شوهرم گفتم و بی محلی میکنم به نظرتون کارم اشتباهه یا حق دارم نمیدونم دلم خیلی سیاه شده ازش هر طوری میخوام کوتاه بیام انگار نمیتونم شما قضاوت کنید چیکار کنم