سن پایین مدام خرابکاری مینداخت دنبالم
اومدم ۱۵ زوری شوهر کردم دو هفته بعد طلاق
چون اولا ب خواست من نبود دوما بخاطر سلیطه گری بقیه نمیان خودشون بندازن ب هر کی ک از در اومد
دیگ ۲۴ سالمه همچنان میخونه تو گوش پدر مادر
ن شاغل شدم ن درس خوندم
زندانی خالص خالص ک حق ندارم هیچ جا برم
پدر مادر هم حامیش
این زنیک مدام تو زندگیم دخالت میکرد
الان بعد این همه سال و این همه مورد ک اومد ولی چون همشهری بودن یا شهر های همسایه از دست این دختره نکردم
حق هم داشتم، چون واقعا پست فطرت و دو بهم زنه و دخالت گر
بعد عمری از ی پسر خوشم اومد لگد زد ب بختم، همه چیزش خوب بود حسادت کرد ک سره از خودشو شوهرش
الان من موندم و بدبختیا همیشگی خونه پدر و جوانی ب باد رفته ک جرات ندارم دم از ازادی یا پیشرفت بزنم