بابام خونه تنهاس یکی نیس بهش غذا بده
بعد من با مامانم اومدیم خونه مادربزرگم اینجا بهش برسیم گفتم وای بابام همش تخم مرغ میخوره بیچاره خسته شد با حالت گریه گفتم و واقعا گریم میومد بعد خالم گفت همه چی اینجا میخوری بت حالت داد و بیداد گفت حب برو گسی تو رو اینجا نگه نداشته برا چی موندی کارت چیه
اونقدر که اینجا نفهم ها از مادرم که خودش مریض هس کار کشیدن نمیتونم اینقدر کار کردنش رو ببینم دارم به مادر خودم کمک میکنم
اونقدر از دست خالم اعصابم بهم ریخت اومدم کلی گریه کردم 😭 میخوام همین الان پاشم برم بدون خداحافظی ولی میدونم مامانم خیلی عصبی میشه
نمیدونم چیکار کنم
منت خورد خوراکم رو زدن رو سرم اتفاقا همه چی هم کم میخورم مثل خونمون راحت نیستم