قبلا هم داشتم ولی چون دبیرستان بودم اصلا بهشون فکر نمیکردیم ، این پسره میشه همسایه مادر زن پسر خالم ، و همون مادر زن پسر خالم مارو بهشون معرفی کرده ، گفت وضع باباش اینا خیلی خوبه ۳ تا دخترن ۳ تا پسر همه ازدواج کردن جز دوتا پسرشون که دو قلون بعد ۳۰/۳۱ سالشونه
اونی که برا من گفتنش ، گفتن خونه داره ماشین داره ، جهیزیش امادس ، خانواده به شدن خوبین ، چند هکتار باغ و زمین کشاورزی دارن و گفت پسره خودش دو سه ماه تو شرکتی کار میکنه و قبلش هم تو بازار مغازه مربوط به تعمیرات ماشین داشته ... من عکسشو دیدم راستش شاید ۲۰ درصد خوشم اومد از عکسای جدیدش تو عکسای قدیمش هم که اصلاااا خوب نبود و اصلا قیافش با ملاکام فرق داره ... از اون ور مادر زن پسر خالم شدیداً اصرار داشت خیلی خوبن و ما تو هوا رد نکنیم ، حالا من موندم چکار کنم قرار بزاریم پسررو ببینم یا نه
خیلی میترسم من هنوز با خواهرم نگاه سریالی میکنیم خوراکی میخوریم اصلا نمیدونم خواستگاری یعنی چی معیار ملاک یعنی چی چی بگم چی بپرسم اصلا نمیدونم آماده هستم یا نه
ی لحظه حس میکنم بچم ی لحظه حس میکنم دیره
ی بار میگم اگه پشیمون شم از رد کردنش چی ی بار میگم اگه بعدا بهتر بیاد ... ولی مادر زن پسر خالم گفت داداش دیگریه بد دله به شدت ولی این که خواستگار منه نه ! پسر خالم هم تا بهش زنگ زدیم اسم گفتیم گفت بد دلن ولی باز میپرسم حالا مادر زنه اصرار داره داداشش بد دله اونم نه زیاد ، ولی خودش اصلا .... نمیدونم چکار کنم خیلی گیجم کمکم کنید
خودمم ۲۱ سالمه پسره هم ۳۰/۳۱
منم هم خوشگلم هم خانوادم خوبه دانشجوم وضع بابامم خوبه
احساس میکنم قراره برم تو مسیولیت از زندگی میترسم حس میکنم بچم ولی همسن سالام میبینم دارن ازدواج میکنن
میترسم رد کنم سن بالاتر پشیمون بشم
ولی قیافش چکار کنم من فقط عکسشو دیدم دوستم گفت از نزدیک خیلی بهتره
دانشجو ام ترم ۵ کارشناسی
بابام مغازه زمین خونه داره کارمنده
دو تا خواهریم من ۲۱ اون ۱۳
مامان بابام هردو تحصیل کردن