روی نیمکت پارک نشسته بودم داشتم از هوای آزاد بعد یه روز کاری لذت میبردم
یه خانمی حدود ۶۰ ساله اومد کنارم نشست
چیزی نگفتم چون با خودم گفتم لابد بنده خدا پا درد و کمر درد داره
یه چند دقیقه گذشت رفیقاش اومدن هی گفت بفرما بشین بعد یکی دیگه نشست
مجبور شدم بلند شدم
به خدا بعضی رفتارای شما خانم ها خیلی زشته
خیر سرم میخواستم ریلکس شم