هر چی میشه زنگ میزنه بهشون میگه
امروز سر یچیز بیخود باهام تند حرف زد من ناراحت شدم دیدم هی داره طفره میره طلبکارم شد تو راه سرکار بود منم سرکار بودم داشتم درمیومدم سرکارمون نزدیک همه
من عصبی شدم گقتم نرو سرکار بیام همو ببینیم ببینم چی میگی گفت نمیتونم بمونم
منم گقتم نمونی میام داخل
بعد زنگ زده مامانم اینا چرتو پرت گفته
بنظر شما من چیکار کنم باهاش