من واقعا نمیدونم خواهرم چشه اما میدونم از وقتی با دختر عموهام مچ شده خیلی دروغ میگه و منو مسخره خودش گرفته، ۴سال پیش ی خاستگار داشتم ک فامیل هم بود و من تقریبا خوشم میومد ازش ولی خب فراموشش کردم تا تمرکزم رو درسام باشه، بعد خواهرم بعد از ۴سال امده بهم میگه ک فلانی ب مامان زنگ زده و حالتو میپرسه و میگه ک دلش تنگ شده برات و....
سعی کردم حرفاشو باور نکنم تا بابای اون پسره(خاستگارم) ک دایی مامانم میشه امد خونمون و چون شبی ک رسید ما خونه نبودیم رفت خونه داییم و مث اینکه پسره ب باباش. همون موقع زنگ زده بهش گفته ک بهش گفتی؟ حالا نمیدونم منظورش من بودم یا مامانم ولی باباش گفته ک نه هنوز رفتن شوش فردا میان.(منظورش ما بودیم چون خونه خالم بودیم) ، الان تو شک موندم ک این وسط دایی چی میخواسته ب مامانم یا مت بگه ک دختر داییمم شنیده ک پسره گفته، و نمیدونم باور کنم یا نه ولی فهمیدم نصف حرفای خواهرم دروغ بوده و منو الکی هوایی کرد😑💔
حالا اون سری رفتیم مسافرت اونجا پرسنل جوون و اقا داشتن ک ۲٠سالش بود، من معمولا ب پسرا نگاه نمیکنم اصلا متوجه حضورشونم گاهی اوقات توی همچین مکان هایی هم نمیشم مث همین پرسنل هتل، حالا تقریبا روز اخر خواهرم امد بهم گف ک پسره ازم پرسید ک من خواهرشم؟ و خواهرم گفته اره، بعد پسره گفته ک اخه شبیه شما نیس، بعد خواهرم گفته ک خوشگله؟ بعد پسره با اطمینان گفته آرهههههههه ، حالا نمیدونم بازم حرفای این خواهرمو باور کنم یا نه چوت قسم دروغ میخوره و دارم دیوونه میشم ، فقط ۱٠ سال داره این خواهرم و واقعا داره دروغگو میشه ما اصن تو خونه بهم دروغ نمیگیم،
ولی ی سوال؟ بنظرتون پسره کراش داره روم یا هول؟ چون نگام میکرد زیاد و وقتی اون سری خواستم از اسانسور برم سرشو کامل چرخوند تا ببینه منو ...