ببینید خیلی در حد ریدن بهت باهات حرف میزنه مدلشه کلا دیگه میگم مولشه چیکار کنم چون راحته آدمو قهوه ای میکنه
اما مثلا رفتارش گاهی یجوری میشه که به زبون نیستا یه رفتاری مثل انزجار نشون میده که احساس میکنم چون احساس میکنه یه چیزی کثیفه این رفتارو میکنه توضیحش سخته
ولی گاهی وقتا این رفتارش باعث شده گاهی بهم بربخوره اما برو خودم نیارم
نمیدونم چی داشتن میگفتن که یهو اسممو گفت که این اصلا نباید دست بزنه
و من چون پیش زمینه اون رفتاراشو دارم احساس کردم باید ناراحت بشم چون گاهی فکر میکنم فکر میکنه انگار من کثیفم که اینطوری میکنه البته که من تمیزم همیشه اما رفتارش این حسو بهم میده گاهی
خلاصه بحث کردیم و در آخر دوست دیگه خودشیرینم که داشت ظرفا رو میشست بهش گفت برو کنار هیچی نشور همه کارارو از این به بعد خودم میکنم هر وقت اومدید نمیخواد کار کنید چون این فکر نکنه من به تو کار میگم چون فکر میکنم تمیزی اون نیست
که من اینطوری بودم چه ربطیییی داره ولی حوصله کل کل ندارم چون سعی کردم دیگه کلا کل کل نکنم باهاش
اما از دستم در رفت
مسائل ریز زیاد هست که گفتنش خسته کنندست همین که ریده شده به عصابم