2777
2789
عنوان

شوهرای شما هم اینجورین ک

176 بازدید | 15 پست

امروز روز اول پریودم بود بعد خیلیییی درد داشتم شوهرم شب ک از سر کار برگشت دید درد دارم بی تفاوت رد شد اصن براش هم مهم نبود گف بیاغذامونو بخوریم من گفتم درد دارم نمیتونم بخورم رف غذاشو خورد چاییشو آورد جلو من خورد دستش انگار شکسته بود واس منم نبات داغ بریزه الانم دو ساعته داخل اینستا انگاد ن انگار من وجود دارم ولی وقتی اون مریض میشه خودم میدونم چطور مث پروانه دورش میچرخم خیلی دارم حرص میخورم تازه عروسم هستم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چی بگم والا ولی این کلا رو تخت یا خوابه یا تو گوشی .انگار من تنهام توخونه

چندباری داد بزنی سرش میفهمه رییس کیه تو خونه 😃 منم شوهرم یکسر اینستا دعواش کردم من‌میرم‌کنارش می‌ذاره کنار گوشیو

عزیزم چون پریود نمیشن تصوری از دردش ندارن واقعا نمیفهمن منم یبار شوهرم وسط دعوا گفت نصف ماهو پریودی ...

نمیخوام دلتو بیشتر بسوزونم اما همه ی ادما درد رو تجربه کردن و تصور خوبی از درد دارن حتما که نباید اینجور دلدرد باشه بالاخره اونم درد داشته ! اگه خودشو به نفهمی میزنه از بی درکی و بی فرهنگیش هست نه چیز دیگه

به کارما هم تاجایی اعتقاد دارید که برگرده به دیگران ، به کمر خودتون که میزنه یا چشم خوردید یا براتون دعا گرفتن

نامزدم اما خب برای من پیش میاد اون توجهی که نیاز بهم نده گاهی اما من اینجوری مواقع یا توجیه میکنم یا توضیح می‌خوام ازش 

دوران دوستی توقعی ازش نداشتم اما الان نامزدیم مسلما توقعم بالاتر رفته 

اما خب خداشکر پرستارم اکثرا سرکار ، هر دو شاغلیم 

اگه خانه دار بودن احساس میکردم بیشتر دچار فایت و چالش بشیم 

من با اینکه پدرم کلا ادم تعریفی نیست و هزار تا بلا سرمون اورد همیشه موقع پریودی حواسش بود و حقیقتا همسرمم خیلی رعایت میکنه

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز