2777
2789

اه ای پرستو که در کنج دلم می نشینی چون وفا سریع بر می انگیزی چه بگویم تو هم مانده ای که چرا اینجایی نه؟من هم مانده ام آمدن ما به این دل چه سودی داشت مرا درد نصیب شد تو را شکستن بالت این دل بد نامرد است هر انکه نزدیکش شود نابود می‌کند اری پرستو تو تنها همدرد منی که گاه به گاهی در این کنج دلم می نشینی اما من اسیر افتاده ام توان رفتن ندارم هر دم پشیمانم ولی چاره ای ندارم محبوس شدم درون خویش مانند کسی که سالهاست در انفرادی زندانی است حتی زمان و دقیقه را نمی داند و تنها چیزی که می داند این است که زمان زیادی گذشته است اری زمان زیادی گذشته است بشر هنوز راه زندگی را نیافته است پرستو می دانی چیده شدن بال بهتر از محبوس شدن است تو گاهی می توانی بپری در این عالم شهود کنی اما من در بعد مادی خویش اسیر افتادم این دل نامرد خیال این را ندارد که دست از سرم بردارد پرستو از چیز هایی که دیدی چیزی بگو دلم هوای خانه را کرده است آنجا چگونه است تو میدانی دوست دارم بخوابم به خانه خویش برگردم نپرم  عمیقأ پرواز کنم

فارابی می گوید من مدینه ای یافتم به نام فاسقه که مردم ان حق را می دانند از ان گریزانند اما من می گویم بین دانستن حق و عمل به ان یک شجاعت و فکر فاصله هست

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز