یه ساله خواستگارم بود با کلی اصرار قبول کردیم بیان ۱۳ سال اختلاف سنی داشتیم
۱۰ بار رفتیم بیرون حرف زدیم کامل منو دیده بود
روز اخر یه هفته مونده به عقد برگشت گفت که چشات انحراف داره؟ گفتم نه گفت اخه هم من حس کردم هم مامانم مشکل چشم من فقط ضعیف بودنشه اونم شمارش ۱
اینم بگم از فشاری که این حرف بهم اورد دو روز پیش رفتم دکتر گفت چشم تو هیچ انحرافی نداره و سالمه
خلاصه به خاطر همین حرف و ایراد الکی گرفتن و چون احساس کردیم خسیسه زنگ زدیم گفتیم نمیخوایم ادامه بدیم و تمام چون یبار سر یه قند و سفرش باهام بحث کرده بود که اضافست ارایشگرم میگفت ۲ تومن زیادههه اونا از من میکنن هرجا مامانم بگه میری
اصلا از این ناراحت نیستمکه نشد از این ناراحتم که چرا تا مرحله ازمایش رفتیم چرا وقتی چند تا مورد منفی ازش دیدم همون اول رد نکردم چرا باید روم عیب الکی میزاشتن
چیکار کنم اروم شم
ازمایشم که رفتم حس میکنم برا ایندم بد میشه
حالم خیلی بده