بله،ما سنندج هستیم یه پسری چندسال قبل جوون بود پدرو مادرش متخصص بودن دیگه اصلا فرصت نداشتن مثل یه خانواده دورهم جمع شن و همدیگه رو ببینن این پسرهم ازرو کمبود توجه پیش دوستاش چندتا قرص اورد به خیال پوسیده دوستاش که اره بخوریشون فقط بیهوش میشی،قبل اینکه قرصارو بخوره به پدرو مادرش زنگ زدمه اره من از رو کم توجهی شما دارم خودمو میکشمو خداحافظ قرصارو خورد که بیهوش بشه تا پدرو مادرش برسن و بلکه ازاین به بعد توجه کنن بهش حالا ازنظر مالی هم وضعشون توپ بود و فقط همین یه پسرو داشتن پسر باخوردن قرصا گیج میشه تا پدرش میرسه بالا سرش و قرصارو میبینه میگه چکارکردی؟؟اونم بابی حالی برا پدرش توضیح میده پدرش میگه اینامیبرتت کمه کی گفته فقط بیهوش میشی خدا کمکم کن ازدستش ندم و امبولانس خبر میکنه باعجله و پسره تو حالت منگی میفهمه چه کاری کرده دست باباشو میگره که توروخدا نزار بمیرم من این کارو برا توجه شما کردم نزار بمیرم،،،،،این اخرین جمله پسربوده و تاچندسال تو سنندج بحثش بود اتفاقا الانم هستن دکترا،تا خیلی وقت افسرده بودن و کار نمیکردن و الان دوباره مشغول شدن