2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من سزارین بودم رفتم بدون درد بستری شدم دوازده رفتم اتاق عمل دوازده و‌چهل دقبقه به شوهرم زنگ ردم زایمان کردم بیا بچه رو ببین باورش نمیشد میکف تو‌که الان رفتی😂

یه زمانی عشق رو‌از ته دل باور داشتم ولی الان اگه خودشو‌جلوم‌ بکشه بگه خیلی دوست دارم نمیگم منم باور ندارم دوس داشتندهیچکسو تو زندگیم تو‌هم باور نکن حتی اگه گریه کرد و گف بدونت نمیتونم باور نکن دوست داره فقط بهت نیاز داره همین

بفرمایید

https://www.ninisite.com/discussion/topic/16872711/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D9%BE%DB%8C%DA%A9-%D9%82%D8%A8%D9%84-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87%D9%85?page=12



یا تاپیک سوم از بالا تو پروفایل که نوشته پیرو تاپیک قبل 

@hosein2211 

میشه تاپیکشو گزارش کنین فحاشی جن...سی میکنه درخواست میده

حالم خیلی بد بود ولی گفتم پس کو بچم. دیدم دارن تو تخت میارن. گذاشتم رو سینم خوابم برد ، اندازه بچه گربه بود . تو توهم بیهوشی بودم بچمم چشاش باز بود میگفتم چرا چشاش بسته نیست میترسم

Erturan seni göktanrıdan, umay anneden hediye aldım, ah erturan seni sevdiğim bilemezsin anne, yere goye sığınmaz bile

من سزارین بودم رفتم بدون درد بستری شدم دوازده رفتم اتاق عمل دوازده و‌چهل دقبقه به شوهرم زنگ ردم زایم ...

منم تموم دغدغه م این بود سزارین شم و یهو طبیعی نشه

چون دکترم اصرار داشت که میتونم طبیعی زایمان کنم اما من تاکیدم بر سزارین بود خلاصه که رفتم خصوصی تا طبیعی نباشم. راضی بودم از سز و وقتی بچه رو دیدم تموم سختیا یادم رفت

من ساعت 10.5 رفتم بیمارستان اول نوار قلب جنین گرفتن


برانول برام وصل کردن 


یه سرم زدن و خون گرفتن 


صدام زدن ساعت 12.15 برم اتاق عمل 


وارد اتاق عمل شدم دکترم منتظرم بود خیلی بغضی شده بودم ازینکه دیگه حاملگی تمومه 


دکترم باهام صحبت کرد ارومم کرد روی تخت دراز کشیدم برام سوند وصل کردن


خیلی شنیده بودم اذیت میشی و ازین حرفا ولی اصلا اینجوری نبود و اذیت نشدم


دکتر بهوشی اومد روی تخت نشستم بهم گفت چونمو بچسبونم به سینم ونفس عمیق بکشم و خودمو شل بگیرم وا فعا هم اذیت نشدم 


بی حسی برام زد کمک کردن دراز کشیدم


بهم گفتن شاید احساس خفگی و سنگینی کنی راحت نفس بکش ریه هات کاملا آزاد هستن و میتونی نفس بکشی 


بین عمل هم باهام صحبت میکردن برای بقیه دعا کنم و اینجور چیزا 


بهشون گفتم تشنمه ام بهم با قطره چکون آب میداد خیلی کم در طول عمل


ی خانومی دستمو گرفته بود تو دستش 


فشار خونم رفت بالا حدود 15 برام توضیح دادن اینجوری شده و یه امپول بهت میزنیم حالت منگی بهت دست میده نگران نشی کاملا عادیه 


دخترمو به دنیا آوردن اومدن بهم نشونش دادن خیلی زشت بود با خودم گفتم یا خداا این بچه ب این زشتی چیکار کنم دخترم هست دیگه بدتر😂😂😂گزاشتنش روی صورتم بعدم روی سینم


کلی قربون صدقش رفتم 


شنیده بودم ماساژ رحمی خیلی سخته به دکتر گفتم میشه برام ماساژ بدی تا بی حس هستم تو ریکاوری ماساژ ندی خندید گفت اینو از کجا بلدی 


ماساژ دادیم تموم شده 😂 همون موقع هم پرده رو باز کردن از جلوم منو بردن ریکاوری


اونجا شروع کردم به لرزیدن که بخاطر جدا شدن جفت از بدن هست چون جفت باعث ایجاد دمای بالا توی بدن و تعادل گرما میشه 


پمپ درد داشتم ک برام تند تند کلیدش زدن گفتن الان اروم میشی و دقیقا همین شد


دخترمو آوردن بهش شیر بدن دیدم واااای چقدرررر خوشگلههههه خییلی خوشگل بود خیلی خیلی زیاد اینقدری همه تو اتاق عمل بهم نشونش میدادن ازش عکس میگرفتن 


نمیدونم چرا لحظه اول اینقدر ب چشمم زشت اومده بود 


همونجا گزاشتنش روی سینم بهش شیر دادم با کمک پرستاری ک باهام بود 


نیم ساعتی هم داخل اتاق ریکاوری بودیم دیگه آوردنمون بیرون 

اگه امضامو میخونی برای اینکه خونه رویایی خودمو بخرم یه صلوات بفرست ممنون ❤️بگین منم برای شما دعا کنم 🌹

۲۸هفته بودم درد های زایمانم شروع شد رفتیم بیمارستان همسرم میخواست بیادداخل اجازه نمیدادن آخرش گفت من محرمشم شوهرشم میخوام یه چیزی بهش بگم...اومد داخل گفت نگران نباش من اینجام اول سلامتی تو مهمه بعد بچه امون

منم تموم دغدغه م این بود سزارین شم و یهو طبیعی نشهچون دکترم اصرار داشت که میتونم طبیعی زایمان کنم ام ...

منم از سزارین راضی بودم

یه زمانی عشق رو‌از ته دل باور داشتم ولی الان اگه خودشو‌جلوم‌ بکشه بگه خیلی دوست دارم نمیگم منم باور ندارم دوس داشتندهیچکسو تو زندگیم تو‌هم باور نکن حتی اگه گریه کرد و گف بدونت نمیتونم باور نکن دوست داره فقط بهت نیاز داره همین

حالم خیلی بد بود ولی گفتم پس کو بچم. دیدم دارن تو تخت میارن. گذاشتم رو سینم خوابم برد ، اندازه بچه گ ...

ای خودا🥹

همینکه بچه رو بغل میکنی تموم دردا یادت میره

من بی حس بودم بیهوش نکردن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز