2777
2789

وقتی که خوانواده همسرم آمدن واسه خاستگاری داییمو پدر بزرگم هم آمدند نشستن تو خونمون و گفتن که میخوان من با پسر داریم ازدواج کنم   مادرمم راضی بود که من با اون ازدواج کنم ولی من بهش گفتم که اگه تموم دنیا نابود شه و فقط من باشم و اون بازم زنش نمیشم چون پسر بسیار دختر بازی بود و اینکه من حتی بهش به چشم پسر دایی هم نگاه نمی کردم  وبهش دایی میگفتم ومیگم ولی هیچ وقت نفهمیدم که خودش هم منو می خواست یا نه ولی به هر حال من پسر داییمو رد کردم وبا این خواستگارم ازدواج کردم .....

 درد را از هر طرف بخوانی درد است امان از درمان که برعکسش نامرد است   

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب

خب خب 

خب خب خب 

خب خب خب خب

خب خب خب خب خب

و در اخر خب

فقط 14 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

فدای خالِ دو چِشمون عَسلیتُم❤️تو که مال مُنی یا مالِ مردم اگر مالِ مُنی دورت بِگَردُم ..‌.💫💋https://abzarek.ir/service-p/msg/2323222 https://abzarek.ir/service-p/msg/2320420 

تا اینکه پسر داییم واسه خدمات رفت شمال ومنم دیگه ازدواج کرده بودم وپسرم هم به دنیا آمده بود اونجا با یه دختری آشنا شده بود که پرستار بود و پولدار والبته از نظر زیبایی هیچی نداشت ولی پسر داییم خیلی جذابه وخوشگل شاید برادر دوقلویی محمد رضا گلذار  که دختره به خاطر زیبایی اون وپسر داییم به خواطر پول دختره با هم ازدواج میکنن وپسر داییم هم همونجا ماندگار میشه و دختره ماشین میخره واسش اونم فراری وخونم که داشته وکلا پسر داییم چیزی از خودش نداره تا اینکه

 درد را از هر طرف بخوانی درد است امان از درمان که برعکسش نامرد است   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792