من دستیار یه نفر هستم
و یکساله دارم براش کار میکنم
در پایان روز تنها حسی که دارم اینه که دلم نمیخواد یه دستور دیگه بشنوم
هی اینو بیار اینو ببر یا حتی گاهی با بشکن زدن بهم میگه اینو ببر
سرم داد میزنه
اما تحمل میکنم
خستم
از سرنوشتم راضی نیستم
و اگه از اینجا در بیام چون دانشگام تموم نشده باز باید برم زیر دست یکی دیگه
پس تمام روزی که اونجام به خودم میگم تو یه رباتی تحمل کن تحمل کن و فقط به دستوراتش گوش کن تو هیچ احساسی نداری
سخته.