من یه مدت تو این شرایط بودم ( الان متاهلم ) اون موقع این فکرا و مقایس ها اذیتم میکرد ولی به این هم فکر می کردم که خودمم و زندگی خودمم و آینده خودم و برای خودم خرج می کنم و تفریح و استراحتم به راهه به هیچ کسم جوابگو نیستم یا نیاز نیست هماهنگ کنم یا نیاز نیست تصمیمی رو تغییر بدهم هر وقت بخوام میرم و میام و ......
نمی خوام بگم متاهلی یار و همراه خوب داشتن خوب نیست خوبه ، ولی الان که به اون موقع ها که دقیقا همین فکرایی که گفتی رو داشتم ، الان به خودم میگم به جای اینکه روز و شبم رو به این حرفا و خودخوری و مقایسه میگذروندم تفریح و سفر و گشت و گذرم رو بیشتر می کردم کمترم حسرت می خوردم از ثانیه به ثانیه اش لذت می بردم
مطمين باش اونا هم تو فکرشونه : خوش به حالش میره خونه استراحت می کنه آخر هفته قوم شوهر نمیریزن سرش مهمونی آخر ماه رو مجبور نیست بره وسط هفته مجبور نیست بره تره بار و گوشت و مرغ پاک کنه