میخوام مهریه مو بزارم اجرا طلاقم بده

من تو یه روز خیلی یهویی تصمیم گرفتم و رفتم ،😁😂اینقد خوشحال بودم ..تنهایی رفتم ،تنهاییم طلاق گرفتم هیچکی نفهمید

خب نمون دیوانه ای حالا یه سری ها میگن چرا میگی طلاق ولی من ازدواج نکردم ولی از خانوادم متنفر بودم معده درد گرفتم سردرد گرفتم افسردگی حتی به قتل برادرم هم  فکر کردم خشمگین اما الان مستقل شدم هیچ هیچ مشکلی ندارم شاد خوشحال با انگیزه الان اومد تو همون خراب شده دوباره حالم بد تو باید جدا بشی خیالت راحت هر چه زود تر بهتر

ما زنها در عرض یک ماه قشنگ پوست و استخون میشیم ،ولی مردها ..کاش خدا یمقدار ما زنها رو زمخت تر خلق میکرد خیلی شکننده ایم 😭

شوهر منم از ترسش نمیره فروشگاه بمن میگه میریم اونجا خرجت زیاد میشه ولش کن ، دوبار اخر که رفتیم هیچی برنداشتم خورد و خوراک اضافه ، سالی دوبار مانتو میخرم ، نه با دوستام بیرون میرم نه خودم تفریحی دارم ، نه منو میبره بیرون ، بهش میگم شغلتو عوض کن میگه چیکار کنم خودمو نمیتونم بکشم ، فکر کن تو این گرمای تابستون ماه پیش با نوزاد کولرمون خراب شد درستش نکرد تا الان دروپنجررو باز گزاشتیم ، شبا بقران تیشرتم دور گردنش قشنگ خیس خیس میشد از گرما ، ولی ک لرو درست نکرد ، منم که تحمل میکنم بقرام دیگه بریدم جرات خودکشی ندارم ، وگرنه ۴ ساله بفکر خودکشیم ولی عرضشو نداشتم الان بخاطر بچم 

از طریق دادگاه  طول میکشه 

اگه محضری که عقد کرده  بره  

در کمتر از ۱۰  روز  مهریه  میگیره 

فقط  یه ایراد داره  از طریق محصر اقدام  کنی نمیتونی  ممنوع خروج  بکنیش  

در ضمن بگو  پول خرج  اولیه رو نداری 

الان ۴ ماهه زایمان کردم ۴ ماهه ببخشید ششکمم سفته یبوست دارم ، ۴ ماهه ۳ ماهش من زخم داشتم و خونریزی ، اسم دکتر شوهر من اصلا نمیاره ، ینی یماه مریض باشم بازم نمیگه بریم دکتر ، امروز صبح تو دسشوویی موندم بچه نق زد این یکم حواسشو پرت کرد گفت اشکالی نداره عجله نکن ، بعد من اومدم فوری یه مسواک بزنم ، اومدم بیرون ، شروع کرد به غر زدن فحاشی ، من از خوابم زدم تو از عمد میخای خواب منو بهم بریزی ، حروم لقمه فلان ، انقد اعصابم خورد شد بدنم از تو داشت میلرزید ، این فقط گوشه از زندگیمه اخلاق گندشه 

شوهر من از یه قومو خیشه که ینی هرکی میفهمه اونجایین یه هییییی میکنن میگن دختر به این نازی اونجا عروس رفتی ، انقد مزخرفن که نگو انقد حرصم داده دیگه سیگاری شدم از زندگی سیر شدم

بعد بچه دیگه راضی نیستم کنارم بخوابه باهام بحث میکنه اعصابم انقد ضعیف شده تو این ۸ سال بحث میکنم درحد سکته میرم بعد خوب میشه بعد سر یه چیز باهام بحث میکنه یعد میاد خوش رفتاری میکنه دیگه روانی شدم 

چند سالتع

چند سالتع

۲۴