پسرم
توی این مدت اونقدر نابود شدم ، به اندازه کل عمرم فشار اعصاب روم بود، مدت خیلی زیادی بود اروم شده بودم خوش اخلاق شده بودم ،
فامیلامون به دروغ حرف از زبون خانوادم درست کردن، کشیدنمون پای میز محاکمه قاضی،
قاضی ، هم طرفدارشون بود، باور نمیکرد اینا دارن دروغ میگن
یه لحظه شیطونو لعن کردم جلو خودمو گرفتم ، خواستم همونجا گردن قاضی و اون فرد شاکیمون رو بشکونم ، چون نزدیک بود محکوم شده بودیم ، و خدای نکرده اگه محکوم میشدیم بابام رو که کلی اسم و رسم و برو بیا و احترام داره توی کل منطقمون ، میبردنش زندان،
اونقدر بهم ریختم ، اونقدر بهم ریختم که حد نداره
یه راهکار بدید، بنظر خودم مسافرت لازمم،
هر روز میرم تمرین هوازی(دوییدن توی استادیوم)، با ورزش خیلی اروم میشم
اونقدر نابود شدم این مدت،
که
دانشگاهو هم مرخصی گرفتم نرفتم، نتونستم اصن درس بخونم
با دشمناتون چطور برخورد میکنید، نمیخوام دستم به خون آلوده بشه، توی اوج جوونی با این همه استعداد بزنم بکشمشون ، خودم. حیف میدونم که الکی الکی عاقبتم بشه زندون و اعدام
،میام اینجا حرف بزنم تخلیه شم