از زنداداشم متنفرم خیلی ازش بدم میاد یه زن نچسبببببه

اینو مینویسم اما فکر نکنید که مثلا خواهر شوهر بازی در میارم و... من اصلا اهل اینکارا نیستم و با هیچکی مشکل ندارم اما دیگه این زن شورشو در اورده (در اصل دختر عمومه) ۳۰ سال رو رد کرده اما مثل بچه های ۴ سالست.  من خواهرزادم تازه بدنیا اومده هرکی اونو میخواد به نوبت بغل کنه زنداداشم به زوووور بچه رو میگیره بغل خودش انگار فقط باید بغل اون باشه مثلا من یه لحظه میام بغلش کنم شاید باورتون نشه ولی به زوووور از بغلم میگیرتش و میگه وای بچه کثیف شده بدش به من (کثیف بشه تو تمیز میکنی که داری بهونه میاری تا بگیریش؟) مادرم باهاش مثل دختر خودش رفتار کرده شاید باورتون نشه ولی تا الان با وجود بچه بازیاش هیچوقت اونو از بچه هاش جدا ندونسته ولی زنداداشم تا زن عمومو میبینه (که زن عموی خودشم میشه) چون که وضعشون خیلی خوبه براشون چاپلوسی میکنه (چون میدونه زورشون بیشتره نه اینکه علاقه داشته باشه واقعا) تا یه مهمونی میریم با ما مثل غریبه ها رفتار میکنه شاید یه کلمه هم حرف نزنه باهامون در صورتی که جز خوبی چیزی براش نذاشتیم یا یبار من خواستم فیلم امریکایی ببینم زنداداشم خودش دلش خواست که ببینه اما چون نتونسته رفته به برادرم گفته که من دارم فیلمای بد بد نگاه میکنم (درصورتی که واقعا بد نبود) بعد برادرم اومد همه چیزو پاک کرد خیل ادم عقده ایه حداقل ماها مثل فامیلای شوهر دیگه باهاش بد رفتاری میکردیم اینا طبیعی بود. ولی خود پدر مادر من براش بیشتر از بچه های خودشون گذاشتن. شاید ظاهرش خیلی بد نباشه اما یه نچسب به تمام معناست