هرچی به تاریخ عروسی نزدیکتر میشم استرسم بیشتر میشه
دیشب خواب دیدم عروسیمه وقت ارایشگاه نکرفته بودم هر ارایشگاهی میرفتم قبولم نمیکردن التماس میکردم اما میگفتن نه عروس بی نوبت نمیشه
مجبوری رفتم یه ارایشگاه داغون و تو خواب داشتم سکته میکردم شبیه جادوگر شهر عز منو ارایش کرد
بعد لباس عروس هم سفارش نداده بودم خود ارایشگریه لباس عروس گشاد و بیریخت تنم کرد من میگفتم بابا این اخه خوب نیس میکفت همین یه دونه رو داریم
تاج رو سرم شبیه تاج آمن هوتب تو سریال یوزارسیف بود تا نزدیک سقف ارتفاع داشت موهامم زرد عقدی کرده بودن 😄😄😄😄
بعد مامانم زنگ زده بود کحایی مهمونا همه اومدن من استرس کرفتم اومدم دم صندوق پول حساب کنم گفت ۶۰ میلیون پول بابد بدی من میکفتم بابا چخبره وموجودی کارتم کم بود و همسرمم گوشیش خاموش بود
ازخواب پریدم خداروهزار بازشکر کردم خواب بود اما هنوز یادش میفتم دلم میلرزه
انقدددد فامیلای خودم و همسرم دور از جون شماعزیزان دنبال حاشیه و اذیت و پشت سرحرف زدن هستن تو ناخوداگاهم این ترسه همیشه هست دلم میخاد اصلا حتی جشن نگیرم