شوهرم رفته با مادرش فرش خریده
مادر شوهرم کلا از بچگیش قالی بافی میکرده و بلده و بیمه هم هستش تاززگیا یدونه فرش بافته بود برا خونش و بعد هم داده بودپرداخت
ماهم که خونمون دوتا ۶متری فرش دستبافت داره ولی یدونه لازم بود بازم ماهم ۲ ماه بود که دنبال فرش میگشتیم
حالا یه روز که زنگ زدن به اینا که فرشتون حاضره بیاید ببرید شوهرمم اونجا بوده گفته منم یدونه فرش تو دیوار دیدم همونجا هست شما که میریذ منم برم ببینم اینا هم با مادر شوهر و پدر شوهرمو ورفتن دیدن پسند کردن خریدن اینم بگم طرحش عین فرش خودمع
شوهرم هم امروز که رفته بود خونه مادر شوهرم فاصلمون کمه چند بار زنگ زدم جواب نداد بعد خودش زنگ گفت فرش مامانم اینا رو گرفتیم واس تو هم خریدیم بعد عکسشو برام فرستاد منم بهش گفتم تو منو خر فرض میکنی بچه ننه ای
گفتم تو بچه ننه ای هنوز بزرگ نشدی مییری با مامانت فرش میخری گفتم چرا منو نبردی
چرا هر چی میشه میری با ننه فضولت میگیری چرا انقدر فضولی میکنه اینم گفت چون اتفاقی شد تو هم تو فرش تجربه نداری منم میگم مگه مامانت میدونه گف ارع اون استاد فرشه منم گفتم استاد فضولیه اینم گفتم زنیکه دست از سر زندگیمون برنمیداره.
خیلییییییی ناراحت شدم خیلی
مادر شوهرم خیلی سعی داره همه چیزو بدونه تو. زندگیمون