من از بچگی مهرطلب بودم ولی خودم آگاهی نداشتم
وقتی ازدواج کردم و گیر یه نارسیست افتادم متوجه شدم
رفتم پیش مشاور و اون برام توضیح داد، بعد اون سعی کردم آگاهانه رفتار کنم، دیگه الکی ناز شوهرمو نمیکشم وقتی قهر میکنه و میره به پاش نمیفتم و...
اما همین الان یه اتفاقی افتاد که واقعا دلم برای خودم سوخت
شوهرم طبق معمول قهر کرده و از خونه رفته منم واسه خودم تنهایی شاممو خوردم یکم سریال دیدم، یکم رفتم پیش پرندهام نشستم و نگاهش کردم بعدشم گفتم درس بخونم سرم مشغول باشه تا خوابم بگیره و امروز هم به خیر بگذره
وسط درس خوندن یهو از دهنم پرید و بدون اراده با صدای بلند گفتم نازم کن...
با همون لحنی که همیشه به شوهرم میگفتم...
اصلا هم بهش فکر نمیکردم و کاملا غیرارادی بود
هر چقدر تلاش میکنم مهرطلبیمو مهار کنم اما باز هم ناخوداگاه صدای دختربچهی درونم در میاد
پیچیدن صدای التماس مهرطلبیم تو سکوت و تنهایی خونه قلبمو شکوند