دلشو ندارم
دوسش دارم
من خیلی درکش کردم اونم منو ، هوامو داشت
الان دانشجوع حقوقش کمه ، دوماه دیگه حقوقش خوب میشه مثلا ۲۸اینا
گفت نمیتونم برات حلقه طلا نقد بخرم ، قسطی پیدا میکنم توام انتخاب کن فقط یک چیزی ، بعد برات جوری کدوست داری میخرم
منم گفتم باشه ، چندجا رفت قسطی داشت من خوشم نیومد به چشمم نیومد ، دوباره رفت شهر دیگه که درس میخونه کلی عکس فرستاد من خوشم نیومد ولی آخرش انتخاب کردم رفت که بخره از شانس بسته بود
خلاصه همینجوری پیش رفت
تا امروز که رفت بخره گفت انتخاب کن منم یکی انتخاب کردم فقط از سر اینکه یک چی انتخاب کرده باشم چون از هیچ کدوم خوشم نیومد ولی میترسیدم بگم ، خودش دید خوشم نمیاد انگار
آخرشم همون گرفت ، بعد زنگ زد دید من گریه کردم گفت چیشده جای اینکه ذوق داشته باشی گریه میکنی
هیچ وقت منو درک نکردی و ......
بعد منم عصبی شدم گفتم وظیفته که عکس میدی چون هر عروسی خودش حلقشو انتخاب میکنه اونم ناراحت شد گفت دستت درد نکنه همین بود جوابم و قطع کردیم
بعد دوباره زنگ زد حرف زدیم گفت نه حرف زدن بلدی نه برخورد کردن
من مردم با این حرفش ، گفتم برو با یکی که بلده اینارو با من حیف میشی
اونم بدتر داغون شد که چطور انقد زود حرف جدا شدن میزنی
اونم حالش بد میشه تو مترو میوفته
بعدش باز اومد دانشگاه زنگ زد من داغون بودم بحث کردیم باهم دیگه حسابی اونم گفت من انقد تورو با بدبختی بدست آوردم ولی میخواستم پیشم باشی درکم کنی شرایطم و ولی اگه نمیتونی راحته برام کنار گذاشتن
گفت وقتی تو راحت حرف رفتن میزنی برای منم راحت میشه
من دق کردم دیگه
انقد گریه کردم که چشام بزور بازه
چیکار کنم
من مقصرم؟؟