من میخوام بعضی شبا که حوصله داشتم بیام از خاطرات خودم در این باره بنویسم چون دو حالت رو من بودم.
اگر دوست داشتید میتونید بگید تگتون کنم یا خودتونم هم بنویسید اگه خاطره ای یا چیزی دارید
من تا 19 سالگی مانتویی بودم
بعد ماجرایی چادر دارم
امشب میخوام از تیکه های که تو خیابون شنیدم بنویسم و رفتارهایی شبیه بهش، تا قسمتی
یه سری که مانتو آجری و شال آجری داشتم، تو خیابون بهم میگفتن شنل قرمزی:/
یا یادمه چون این مانتوعه با وجود اینکه قدش تا زانو بود اما تو تنم قشنگ بود واسه همین معمولا جلب توجه میکرد و پسرا بر و بر نگاه می کردن
نمیدونم یادتونه قدیما شلوار غواصی مد بود،من یه مانتو تقریبا کوتاه با اینا می پوشیدم و یه کوله و مقنعه میرفتم کلاس تابستونی، کلا ناز و گوگولی بود اون تیپه برا خودش. منم کوچولو بودم. یه مرد رو موتور بود یه نگاه حسرت باری کشید و هی بربر و نگاه کرد و بعدش گفت حیف از تو!!!
یا وقتی تو اتوبوس بودم یه پسر دستش کل مسیر گذاشته بود رو دسته صندلی من(من جلو بودم) که شماره بده بهم
اما وقتی چادری شدم
اینا رو تا حالا شنیدم
کلاغ سیاه، زورو، و نه خیلی چیزای دیگه. کلا خیلی کسی کاری به کار آدم چادری نداره،این خب مزیته. اما تیکه هایی که میندازن مثل نیش تا ته قلب آدم ميره
این قسمت اول
بعدا هم مینویسم
الان مقایسه چی خوبه چی بده نیست، و خواهشا فقط از یک تکه ای که نوشتم نتیجه نگیرید.
اینا تجربه های من بود، فقط بخشی ازش.
دوست دارید بخونید،بگید تگتون کنم بعدا اگر چیزهایی اضافه کردم.