منه بدبخت فقط ۱۶ سالم بود توو شهر غریب تنهایی زایمان کردم بچه بزرگ کردم پسرم ۱۳ سالشه هر چی میگم جواب میده توو روم وایمیسه باهام بحث میکنه بی احترامی میکنه منم میبینم باباش چیزی نمیگه بدتر عصبی میشم فحش و بدو بیراه میگم ۲۴ ساعته سرش توو گوشیه حتی سر سفره امشبم باهاش بحثم شد که حداقل موقع غذا خوردن گوشی رو بزار کنار دیدم پدرش هیچی نمیگه لال مونی گرفته گفتم حداقل یه چیزی بگو برگشته میگه مگه کاری به تو داره چیکارش داری تو روانی ...!! منم بدتر به هم ریختم دعوامون شد انقد بیشعور و بددهنه و بدون درکه حالت جنون به آدم دس میده یه لحظه انقد به هم میریزم میخوام پاشم چاقو رو بردارم هم خودمو بکشم هم پسرمو جالبش اینجاست که ۱۰ ساله ازم بچه دوم میخواست بعد اینهمه سال الان ۴ ماهه باردارم و روزی نبوده که حرصم ندن اشکمو در نیارن همش منو مقصر میدونه میگه مشکل از منه منم میگم وقتی میبینی بچه بهم بی احترامی میکنه چرا نمیزنی توو دهنش اونم میگه چون بد حرف میزنی بچه هر چی میگه خوب میکنه