داداشم ماشینش خراب شده چندروزه بعد با ماشین بابام میره اینور اونور
حالا بابام خودش مریضه داداشم و زنش رفتن خونه بابای زنش که یه شهر دیگن حالا بیچاره بابام بی ماشین شده بابامم زنگ زد بهش دعواشون شد
داداشم اصلا درک و شعور نداره ک ماهم به ماشین احتباح داریم بابامم کلی بهش رو داده خونه هم بهش داده
زنش هم هی پرش میکنه میگه بابات کمکمون نکرده اخه منم عقدم باید جهیزیه بخرم فکر منم نمیکنن