صاحب کارم روز اول گفت دوستات یا خونوادتو نیار اینجا ننشون فقط در حد چن دیقه دیدیشون حرف میتونی بزنی اما نیار تو مغازه ننشونشون
خلاصه دیروز یکی از رفیقام ب طور اتفاقی منو دید و بغلم کرد منم گفتم بیا تو خنک شو اونم اومد در خد ی دیقه شاید کمتر پیشم موندو رفت بعدش غروب ک صابکارم اومد پسر عموشم همون لحظه اومد ب صابکارم گفت همکارت(من) ی دختررو نشونده بود اینجا صابکارم بهم نگا کرد گعت کسی اومده بود اینجا؟؟ من گفنم اره رفیقم اما رو صندلی ننشت جلو در بود پسر عموش گفت ک کنار صندلی بود صابکارمم گفت ک اون دختر خالم بود برا پنج شنبه اومده بود از حرف و برخورد پسر عموش و خودش ی لحطه قاتی کردم حتی الانم بادم میاد حرصم میگیره