اصلا بدش میاد گریه کنم
میشینه باهام گریه میکنه.
درکم میکنه
چون خانواده هامون مثل هم هستن .
مامان من میگه حافظ قرآن نباید با پسر چت کنه ناپدری اون میگه چت کردن حرام هست
مامانم و باباش مخالف رابطه ما هستن
مامانم فقط میگه درس و درس و آخرش باید با یکی ازدواج کنی که راست هم نکنه میگم چرا میگه چون هول نیست خیانت نمیکنه میگم مگه تو میخای شوهر کنی . گفت باید بری دانشگاه موقعیت بهتر
من که نخاستم اول راه با پسره ازدواج کنم کلی گفتم باهاش باشم شاید قسمت بشه یا نشه.
مامانم میگه حتی تلفنی هم حرام حرف بزنی ناپدری اون هم همین شکل
بعد پسره گفت اینقدر تو مغزت میخونه تا بیخیالم بشی
بعد پسره حالا هنوز برای شناختنش زوده باید خیلی باهاش بمونم تا بشناسمش خوب دقیق .
اما واقعا تایید میکنم شخصیتش عالیه و دوستم داره
یجوری از بی کسی بی خانوادگی عاشقم شده
میدونی یعنی چی منظورم ؟