داشتیم از پیاده رو میومدیم خودمد خالمو مامانم همسایه خالم و زن داییمو خودم دختر خاله کوچیکم داشتیم پیاده روی میکردیم
ی دفعه سه تا موتوری که یکیشونو میشناسم اوضاعش خرابه یهو با سرعت تند از کنارمون رد شدن یکیش گفت س کسی اونم با صدای بلند ی نگاه بهمون کردن و پیچیدن رفتن😐😐
منم هاج واج
حالا چند تا دختر جوون هم عقب ما بودن نمیدونم با ما بود یا اونا
فقط دلم میخواد اون پسره که میشناسم اشناعه فردا پاره کنم دست جمعی بودن بهمون میخندیدن
خدا این لجنارو از رو زمین برداره