پدرم الان نگهبان یه باغه که مهر ماه برمیگرده خونه خونه ای که مامانم روز شب کار کرد ساختش الان داره خاک میخوره
مامانمم ویلون یه روز خونه من یه روز خونه باباش یه روز خونه داداشم هعییی چقد سر سفرم خجالت میکشه
۴روز پیش عمل داشت بابام حتی نفهمید این کی رفت کی اومد یه قرون هم نداد بیچاره زن پشم لحاف تشک زده بود قالی بافته بود پول عملشو داد