2777
2789
عنوان

داستان زندگی من14ساله

93 بازدید | 6 پست

اول اینکه خواهشن اگر میخواین بی احترامی کنید یا بگید لحن صحبتتون ب 14ساله ها نمیخوره یا بگین سرکاریه  از تایپک برین بیرون🌹

مچکرم

حدود  هفت هشت سالم بود و گرمای تابستون  داشت قشنگ به پیشونیم میخورد هنوز یادمه با تیشرت و شلوار میرفتم با مامانم بیرون من از ی طرف چادر مامانمو گرفته بودم سمت راست و سمت چپ داداشم  چادر مامانمو گرفته بود😂اون موقع ارزوم این بود ی گوشی داشته باشم تا بتونم کلی بازی دانلود کنم😂😂😂

و خلاصههه... 

دوتا ابجی داشتم ب اسم نازگل و پریگل () 

نازگل ک 17سالش بود 

و پریگل 19سال

پریگل وقتی کلاس هشتم بود براش خواستگار اومده بود 

اما نازگل برای  اولین بار خواستگار براش اومده بود وقتی کلاس  دوازده اگر اشتباه نکنم

ک همونو خلاصه قبول  کرد، من کلاس دوم یا اول بودم اونموقع

که دوسال بعدش نازگلو میخاستن عروسی کنن 

(پریگل هنوز ازدواج نکرده بود فقد نامزد داشت) 

ک نامزد نازگل ب پریگل میگه نامزدت فلانی ادم درستی نیست

خلاصه بابا مامانم از این حرف خبر نداشتن ک همچین حرفی ب پریگل زده شده

نازگل ازدواج میکنه و میره خونه مادرشوهرش برای زندگی


اخرین شب ازدواج نازگل همه دیگه میرن سر خونه زندیگشون هرکس برمیگرده به شهر یا روستای خودش ک در همین راهی ک میرن عموی من تصادف میکنه 

دختر کلاس پنجمی درجا خونریزی مغزی میکنه و فوت میکنه

و دختر دیگه سنجاق سینش میره تو گردنش و اونم فوت میکنه

ومن هم شب تصادف حس خوبی نداشتم درکل یعنی یجورایی انگار میدونستم قراره یه اتفاق شومی بیوفته

عموم هم بعد از یک ماه داخل بیمارستان بودن فوت میکنه

الان بچهاش همشون معتاد شدن


خلاصه بعد از اون ماجرا حدود یک سال دیگه من متوجه میشم نازگل به شوهرش خیانت میکنه دوسه ماه منه کلاس ششمی استرس و اضطراب اینو میکشم اگر کسی بفهمه ابرومون میره و بابام شکست بدی میخوره

ولی نازگل نمیدونست من از این ماجرا باخبرم

منه 11ساله تنهایی درد میکشیدم و تا الان ک الانه کسی هنوزم نمیدونه

تروماهای بچگی ک کشیدم واقعن ب صورت خفیف وحشتناک هروقت ک نازگل میومد خونمون و میرفت تو حیاط تا با اون مرتیکه حرف بزنه ب بهانه دستشویی رفتن میرفتم و حرفاشونو کوش میدادم و زار زار گریه میکردم، که کلاس هفتم شدم 

و یه روز ی فکری ب سرم زد

رفتم داخل اینستا ب خواهرم پیام دادم

و اینو گفتم کمتر خیانت کن

و خواهرم گرخیده بود و خلاصهه...  من باهاش یه جایی قرار گزاشتمو و به یک شیوه ای متقاعدش کردم ک فلان خواهرت رو هم با خودت بیار یجوری حالا سر کیسش کردم

و رفتیم باهم

هستین ادامشو بگم؟ اصن



 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اون ماجرا گذشت.. 

ولی من هنوز یادمه. چقدر حالم بد بود همین یکسال پیش بود🙃

و اینو نگفتم

پریگل هم ازدواج کرده بود ک ما یجوری حالا متوجه شدیم با شوهرش رابطه ی خوبی نداره

اونروزا همش افسرده بودم چون توی خونمون جنگ و دعوا و همش حرف از پریگل بود حالم خیلی بد، بود چون فشار درسا و دوتا ابجیم و غم عموم هنوز خوب نشده بود و وقتی میدیدم داداشمم حالش بده دلم کباب میشد


و 

وقتی من وارد پایه هشتم شدم 

یکم شر شدم با ادمای درستی نمیگشتم همش سرزنش میشدم(حقم بود) 

معدلم پاین بود انگیزه نداشتم حالم همش بد بود  خودزنی خود خوری میکردم و... 

و کلی مشکلات و سختی دیگه 

الانم حالم خیلی تعریفی نداره ولی خوب... 

من کلی ماجرا و ترومای دیگه داشتم از خودم ولی خوب نمیشه گفت ممکنه شناسایی بشم 

پس نمیگم 

خوب بزارین بگم این تابستون چطور گذشت


خوب اول اینکه ابجیم طلاق گرفت و جدا شد

الان خونه ما زندگی میکنه 

پریگل حالش خیلی خوبه

و الان 1ملیارد از اون مرتیکه رو گرفت

حالا بزارین این بخشو بگم ک خیلی جالبه

مهریه ابجیم 50ملیونه

و 50میلیون هم طلا

شاید براتون جالب باشه چطور 900ملیون دیگه رو قراره بهش بده

ابجی من معلمه و از اول سال تدریسش تا این چهار سال خدمتشو پولشو این مرتیکه میخورده و میخوابیده

با طلاهایی ک بابام واسه خواهرم خریده بود مغازه باز کرده بود

با وام هایی ک خواهرم براش جور کرده بود ماشین خریده بود و... 

و صندوق هایی ک خواهرم عضو بود پولشونو خودش برداشته بود خیلی ادم کثیفی بود


شاید سوال بشه براتون چرا خواهرت این کارارو براش کرده بود 

چون فکر میکرد اون ادم عوض میشه و باهاش ممکنه درست رفتار کنه 

ولی نشد اون عوضی هیچ تغیری نکرد... 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792